کلاس یوگای خنده‌ به چه نحوی پیش می‌رود؟

دکتر «کاتاریا» کلاس را با گرم‌کردن شروع می‌کند و از شرکت‌کنندگان می‌خواهد که با ضرباهنگ دست بزنند و چند بار «هو، هو، ها، ها، ها» بگویند. سپس از شرکت‌کنندگان می‌خواهد که چند نفس عمیق بکشند و ریه‌هایشان را با هوا پر و با یک خنده‌ی درست‌وحسابی خالی کنند. بعد نوبت تمرینات خنده می‌شود. این بار شرکت‌کنندگان باید در کلاس حرکت کنند و به‌همدیگر با خنده سلام دهند. دکتر «کاتاریا» شرکت‌کنندگان را تشویق می‌کند که به چشمان هم نگاه کنند و ضمنا یادآور می‌شود که کسی از خنده‌های الکی ناراحت نباشد: «اگر نمی‌توانید بخندید، ادای خندیدن را دربیاورید. بدن‌تان فرق بین خنده‌ی واقعی و خنده‌ی الکی را نمی‌فهمد».

اینکه در جمع غریبه‌ها بچرخم و بخندم، اولش به‌نظرم کمی مسخره بود. وقتی به چشمان طرف مقابلم نگاه می‌کردم، سعی داشتم بفهمم که خنده‌ش واقعی است یا مثل من الکی می‌خندد؟ حتی فکر می‌کنم در نگاه یکی از خانم‌ها خواندم که از خودش می‌پرسید: «یعنی این ماییم که داریم این کارها رو می‌کنیم؟» اما چند دقیقه‌ای که گذشت، بیشتر شرکت‌کنندگان واقعا داشتند، می‌خندیدند. حتی خانمی را دیدم که از شدت خنده کف زمین افتاده بود و به خودش می‌پیچید. پرستار بود و بعدا گفت که هرگز این‌طوری نخندیده است. انگار روز قبلش در سخنرانی دکتر «کاتاریا» شرکت کرده بود و همان‌جا فورا تصمیم‌ می‌گیرد که برای ورکشاپ ثبت‌نام کند. می‌گفت که این تجربه برایش پیشرفت بزرگی بوده و زندگی‌اش را تغییر داده است، چون در بچگی آسیب روحی دیده بود و به‌ همین‌ خاطر خیلی حالت تهاجمی داشت. برایم تعریف کرد که دیگران مدام علت عصبانیتش را می‌پرسیدند، اما با یوگای خنده توانست حالات صورتش را تغییر دهد.

«جِفری برایِر» شرکت‌کننده‌ی دیگری بود که یوگای خنده زندگی‌اش را متحول کرد. «برایِر» در سال ۲۰۰۵ موفق به دریافت مدرک تدریس یوگای خنده شد و متعاقبا انجمنی در «لاگونا بیچِ کالیفرنیا» راه انداخت. او ۳۳ سال مدرس یوگا بود و با سبک‌های مختلف یوگا ازجمله «آشتانگا»، «کُندالینی»، «آیِنگار»، «شیواناندا» و «یوگای اینتِگرال» آشنایی داشت. اما ادعا می‌کرد که «هرگز به هیچ سبکی این‌قدر علاقه‌مند نبودم». «برایِر» هر روز در انجمنش کلاس‌ یوگای خنده دارد و در طول روز نیز از یوگای خنده برای کاهش استرس‌هایش کمک می‌گیرد. خودش می‌گوید که برای مثال وقتی در ترافیک گیر می‌کند یا عصبانی است، می‌خندد: «می‌تونم تنها در عرض ۲۰ ثانیه استرسم رو با خنده از بین ببرم».

خودم هم طی دو روزی که در ورکشاپ دکتر «کاتاریا» شرکت کردم، هرگز آنقدر از درون فوران خنده را تجربه نکرده بودم، تاجایی‌که در انتهای روز دوم شکمم به‌خاطر فشار خنده درد می‌کرد. چند هفته‌ بعد از تجربه‌ی حضور در این ورکشاپ درحال رانندگی بودم و پسر دوازده‌ساله‌ام هم در ماشین بود. به‌خاطر استرس‌های روزمره کلافه بودم و وقتی پسرم چیزی گفت که از دستش عصبانی شدم و نزدیک بود از کوره در بروم، درعوض زدم زیر خنده، آن هم خنده‌ای که در اعماق شکمم طنین انداخت. پسرم با لبخند پرسید: «یوگای خنده؟» سرم را تکان دادم و پوزخندی واضح روانه‌اش کردم!