معنای دوم شادی فعال، داشتن عاملیت است، که ما بتوانیم نقش فعالی در ایجاد رفاه خود داشته باشیم و عامل خوشبختی خود باشیم. این وعده جذاب روانشناسی مثبت است، و من کاملاً موافقم.
در واقع، من به طور گذشته نگر بر این باورم که در تمام زندگی ام، از مدت ها قبل از اینکه در مورد روانشناسی مثبت نشنیده باشم، «مداخله مثبت» در خودم انجام داده ام. ورزش همیشه پناهگاهی برای من بوده است، راهی مطمئن برای برقراری ارتباط با خودم و بهبود خلق و خوی من از اوایل نوجوانی ام. من همچنین به طور شهودی حس قدردانی را پرورش دادم و از حس طبیعی هیبت خود در سنین پایین بهره بردم. تحقیقات نشان میدهد که پرورش و مزهکردن این احساسات روشی مؤثر برای تقویت سلامتی ما است که وقتی در برنامه کارشناسی ارشدم درباره آنها بیشتر یاد گرفتم، بهطور طبیعی با من طنینانداز شد.
یوگا، رفاه و شادی فعال
من به نوعی از خانه دوران کودکی ناشاد و پر هرج و مرج بیرون آمدم با این اعتقاد روشن و راسخ که یک فرد شاد و سالم در درون من وجود دارد و این وظیفه من است که او را پیدا کنم. من در دهه 20 و 30 سالگی برای انجام این کار به یک تلاش بسیار موفق رفتم. جای تعجب نیست که وقتی به یوگا برخورد کردم، عاشق یوگا شدم، زندگی خود را حول آن متمرکز کردم، و آنقدر مشتاق شدم که فواید آن را با دیگران به اشتراک بگذارم. همانطور که اکنون از روانشناسی مثبت می دانیم، دادن به دیگران اثرات موج دار شگفت انگیزی دارد زیرا وقتی به رفاه دیگران کمک می کنید، خود را نیز بهبود می بخشید. راه های مختلفی برای شاد بودن فعال وجود دارد. آنقدر قدرتمند است که میتوانیم با اضافه کردن فعالیتها، تمرینها و آیینهایی که سطح بالاتری از رفاه را پشتیبانی میکنند، مسئولیت شادی خود را بر عهده بگیریم.
در عین حال، شیوه های رفاه فردی به تنهایی برای پاسخگویی به نیازهای جامعه، سیستم ها و سیاره بیمار ما کافی نیست.
وقتی تمام توجه و منابع ما به بقای اساسی معطوف شده است، نمیتوانیم روی کارهایی تمرکز کنیم که از سطح بالایی از شکوفایی پشتیبانی میکنند. در طول تاریخ، جستوجوی خوشبختی و خودشکوفایی عمدتاً در حیطه وظایف طبقات بالا بوده است و تودهها از «زندگی خوب» کنار گذاشته شدهاند. با این حال، من باور ندارم که بتوانیم شادی واقعی را بر روی رنج دیگران بسازیم.