دکتر «کاتاریا» خودش همیشه آدم شادی نبود و در جوانی میخواست پولدار و معروف باشد. اما بعدها به چیزهای بیشتری اشتیاق پیدا کرد. در سال ۱۹۹۵ دکتر «کاتاریا» برای مجلهای پزشکی کار و روی مقالهای درزمینهی فواید خنده برای سلامتی تحقیق میکرد. ناگهان نیمههای شب فکری به سرش زد: اگر خنده چیز خوبی است، چرا خنده را به بخشی از زندگی روزمرهی مردم تبدیل نکنم؟»
صبح روز بعد دکتر «کاتاریا» به پارک کنار منزلش میرود و با مردمی که برای پیادهروی صبحگاهی آمده بودند، شروع به صحبت میکند: «میخوام یه انجمن خنده راه بندازم. حاضرید شرکت کنید؟» بیشتر مردم با جوابِ «خیلی کار دارم» و «مزخرفه» حرفش را نادیده گرفتند. اما همسرش و سه نفر دیگر قبول کردند که چنین ایدهای را امتحان کنند. پس نوبتی وسط ایستادند و جک تعریف کرند تا همدیگر را بخندانند. دکتر «کاتاریا» باز هم به پارک میرفت و جلسات انجمنش را آنجا برگزار میکرد. اعضای انجمن دور هم جمع میشدند و جوک تعریف میکردند. کمکم تعداد اعضا بیشتر شد. رهگذران وقتی جماعت درحال خنده را میدیدند، به آنها میپیوستند. اما بعد از چند هفته مردم از شنیدن جوکهای تکراری خسته شدند. پس دکتر «کاتاریا» روش دیگری را امتحان کرد: خنده بدون شوخ طبعی و خوشمزگی یا به قول خودش «نابترین شکل خنده».
بهمرور دکتر «کاتاریا» موفق به طراحی مجموعه تمریناتی شد که بیشترشان شامل تعامل با دیگران بودند. از آنجایی که وی سالها یوگا تمرین میکرد و همسرش «مادهوری» هم مربی یوگا بود، تمرینات و حرکات کششی و تنفسی یوگا را نیز در تمریناتی که برای خندیدن ترتیب داده بود، ادغام کرد. تمرینات تنفسی بیشتر از نوع تنفس دیافراگمی عمیق و بازدم طولانی بودند. دکتر «کاتاریا» اسم «هاسیا یوگا» را برای تمریناتش انتخاب کرد، چرا که «هاسیا» در زبان سانسکریت یعنی خنده.
از آن زمان تابهحال دکتر «کاتاریا» یوگای خنده را در جاهای مختلفی همچون مدارس، پرورشگاهها، زندانها، سراهای سالمندان و معلولان و نیز بسیاری شرکتها برگزار کرده است.